Friday, December 25, 2009

7 آذر 1388

ناخن جویدن

دختر کوچولویی با مادرش به مطب آمده بود. دخترک گوش درد داشت و پس از معاینه او متوجه شدم دچار التهاب شدید و تورم پرده صماخ شده است. مادر در ضمن گزارش دادن از روند بیماری دخترک اشاره به ناخن جویدن او کرد.
سری تکان داده و در آستانه شمردن ترفندهایی برای ترک دادن این عادت بد برای مادر بودم که دستش را به نشانه ی اینکه همه اش را خودم بلدم و امتحان شده وجواب نداده است تکان داد و ناگهان رو به دخترش کرد و گفت:" ببین خانم دکتر چی میگه، اگه گوش ندی آمپولت می زنه ها!" . در آن واحد لباس لولو خرخره بر تن من رفت و بچه ای که تا آن موقع آرام نشسته و به حرف های من گوش می داد با ترسی آشکار در چشمان، همان نیم نگاهش را هم از من دزدید.
کارشان که تمام شد برای مادر توضیح دادم که به دلیل تورم پرده گوش نیاز به تزریق دگزامتازون  وجود دارد و باید دخترک را به اتاق تزریقات ببرد. وارد اتاق که شدم و دخترک سوزن را که در دستم دید، شیونش به آسمان رفت و هق هق کنان گفت :" اشتباه کردم، اشتباه کردم. ببخشید، قول می دم دیگه ناخن نخورم."
سوزن را زدم و با دلی گرفته از سوء تفاهم پیش آمده برای دخترک، در نقش هیولایی با روپوش سفید  به سرعت از صحنه دور شدم و به خود دلداری دادم که شاید لااقل ترس از سوزن، ناخن جویدن را از سر او بیندازد.  

No comments:

Post a Comment