Tuesday, August 2, 2011

 
ویزیتی که حرام شد

اول مرداد 1390

مرغ یک پای برخی از بیماران گویی هیچ وقت نمی خواهد تغییر حالت و وضعیت بدهد و همیشه بر موضع خود باقی است. گاهی وقت ها خودم را درگیر مبارزه ای نفس گیر و بی نتیجه،  با یک فرهنگ جا افتاده در میان قشر وسیعی از مردم می بینم که آن را نه گریزی است ونه انتهایی. به یک طبقه و خواستگاه اجتماعی خاص هم مربوط نمی شود. بلکه خیلی عادلانه همه نوع آدمی، از بی سواد و عامی تا درس خوانده و مدعی  را در بر می گیرد.
به این فرهنگ خیلی ها هم دامن می زنند؛ از همکاران پزشک و داروخانه چی گرفته تا اقوام خیرخواه شاغل در مراکز پزشکی و پیراپزشکی و یا همسایه های همیشه کارشناس در امور سلامت و درمان.
فرهنگ بهداشت و درمان این عزیزان اصول خاص خودش را داراست وبا هیچ استا نداردی در دنیا همخوانی ندارد؛ و چنانچه سر آن نداشته باشی که در مسیر آن شنا کنی، بی گمان انگشت نما خواهی شد.
تکنیک های پزشکی هر چقدر هم پر هزینه، چه ازنظر مالی و چه از نظر جانی و به خطر انداختن سلامتی، برای این دسته از بیماران در حکم اسباب بازی های گران قیمتی هستند که باید برای پیش پا افتاده ترین مسائل، از آنها استفاده کرد و اصولا برگزیدن روش های تشخیصی یا درما نی ساده، کم هزینه و غیر تهاجمی برای ایشان، به احساس بی ارزشی و بی مقداری  در آنها  دامن می زند  و  حس رضایت ناشی از انجام کاری مفید برای خود  را،  از آنان می گیرد.
طنز تلخ ماجرا در آن است که گاهی برای واپس افتاده ترین باورها، پیشرفته ترین تکنیک  را طلب می کنند و کسانی که سر ویزیت ناچیز با ما در مطب چانه می زنند، حاضرند با قرض گرفتن از این و آن، هزینه ی سنگینی را تقبل کنند تا  کار مورد نظر خود و نه لزوما دستور پزشک را عملی کنند.
  نمونه اش  خانمی است که در هفته های اول بارداری آمده بود و می خواست که هر چه سریعتر برایش سونوگرافی بارداری و و یا حتا پیشرفته تر از آن، سونوگرافی چهاربعدی بارداری بنویسم  تا از سلامت بچه  اطمینان یابد،  چرا که چند شب پیش خسوف بوده و خانم می خواهد مطمئن شود که بچه دچار ماه گرفتگی نشده است!
همین خانم وقتی خیالش  راحت شد  که ماه،  فی الواقع نقشی و گناهی در بروز این اختلال پوستی ندارد و تازه  اگر هم داشت،  سونوگرافی روش تشخیصی درستی برای این ضایعه نبود ، از در دیگری وارد شد تا بزعم خود،  برایش کاری مفید انجام گیرد تا حداقل  آمدنش به مطب بیخودی نبوده و ویزیتی که پرداخت کرده، حرام نشده باشد. یک دفعه سرش را گرفت و با شکایت از حال تهوع، پافشاری کرد  که برایش سرم وصل کنم، چرا که خیلی بی حال و سست است. با وجود فشارو علائم حیاتی  طبیعی، به او توصیه کردم که از وصل کردن سرم منصرف شود و  راه های ساده تر وکم خطرترتری برای بهبود  حالش را برایش برشمردم. آخرش هم که دید دم گرمش در آهن سرد من اثری ندارد،  با غیض گفت:" شمام که ماشالله ماشالله هیچ کاری برا مریض نمی کنین." و  در را به هم زد ورفت!!