Tuesday, December 29, 2009

چرک خشک کن

6 دی 1388

چرک خشک کن

.
بیمار وارد اتاق می شود، می گویم:" بله، بفرمایید." نگاهم می کند!
 می گویم:" بفرمایید، گوشم به شماست."
 می گوید:" مریضم."
می گویم:" میدانم، اگر مریض نبودی که اینجا نبودی؛ مشکلت چیست؟"
 می گوید:" سینه پهلو کردم."
می گویم:" تشخیص را به من نگو، مشکلت را بگو."
می گوید:" تا چرک خشک کن* نزنم خوب نمی شم."
می گویم:"درمان را به من نگو، مشکلت را بگو."
رضایت می دهد و می گوید:" سلفه می کنم ولی دیشب یه کپسول** که خوردم یه کم بهتر شدم."
او را معاینه می کنم، هیچ یافته غیر طبیعی جز آب ریزش و گرفتگی بینی ندارد.
می گویم:" سرما خوردگی ویروسی است،به کپسول و آمپول هم نیازی ندارد. استراحت کنی و مایعات مصرف کنی خوب می شوی."
می گوید:"من عادت خودمو می شناسم. باید حتماً چرک خشک کن بزنم تا خوب  بشم."
می خواهم سرم را به دیوار بکوبم. به هر زبانی که بلدم برایش توضیح می دهم که مصرف کپسول یا چرک خشک کن آن هم با این شیوه ممکن است بیشتر از آن که به او فایده ای برساند، به ضررش تمام شود. نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخته و سری از روی ناچاری تکان می دهد. برایش داروهای سرماخوردگی را نوشته و روانه اش میکنم. اما می دانم ایستگاه بعدی او درمانگاه پایین خیابان است که او را به یک پنی سیلین قوی مهمان کند و دلش را خوش که دارو هرچه دردناک تر، اثرش بیشتر!
....و در نهایت آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، جلب رضایت مشتری است و نه درمان درست بیماری.

*چرک خشک کن در فرهنگ پزشکی روستایی ما به آمپول آن هم عمدتاً پنی سیلین گفته می شود.
**کپسول معمولاً به آموکسی سیلین گفته می شود.

داروی خارجی


16 آذر 1388
داروی خارجی
خانمی که خود و خانواده اش از بیماران چندین ساله من هستند از زمانی که دختردار شده، بی اغراق یک روز در میان با دختر اکنون یک ساله اش به مطب می آید. یک روز آب بینی اش آویزان است، یک روز حال تهوع دارد، روزی دیگر روی بدنش جای چند نیش  حشره دیده می شود و یک روز هیچ مشکلی ندارد و بقول خودش فقط برای " چک آپ" می آید. هربار به راهی با نوشتن  دارویی کم ضرر یا پند و اندرز و دلداری او را آرام کرده وبه خانه می فرستم ولی فردا باز با همان دغدغه ها بابت دختر کوچکش مهمان ماست.
 آخرین باری که آمد اما نگرانی اش با یک گلایه همراه بود و آن اینکه چرا هیچ گاه برای دختر کوچولویش داروی خارجی نمی نویسم؟ و در اثبات حقانیت خود سعی داشت به من بقبولاند که دکتر... که متخصص اطفال است یک بار که دخترک خیلی مریض بوده برایش آزیترومایسین خارجی نوشته و تازه من هم برای بچه جاری او همین دارو را نوشته ولی از دختر او دریغ کرده ام. توضیح واضحات که بچه جاری خانم مبتلا به برونشیت مزمن و همیشه بسیار مریض احوال تر از دختر اوست به خرجش نمی رفت و سر انجام با اوقات تلخ مطب را ترک کرد.
او رفت و .... من در این اندیشه  که همه جور چشم و هم چشمی دیده بودم جز از نوع دارویی آن! غرق شدم.
امروز دوباره پس از حدود دو ماه قهر پیدایش شد، از در آشتی کنان نشست و از حال تهوع دخترش گفت و من هم همان حرف های سابق را تحویلش دادم. نسخه را که می نوشتم از سر کنجکاوی به نسخه های صفحات قبل سرک کشیدم و دیدم دکتر... در 3-2 ویزیت قبلی  فقط برایش قطره بینی و ضد تهوع ایرانی نوشته و تازه این جا بود که دلیل آشتی کنان را فهمیدم.

Saturday, December 26, 2009

ام آر آی


ام آر آی

12 آذر 1388






خانمی 35 ساله حدود دو هفته پیش با درد در ناحیه کتف و دست و عکسی از مهره های گردن که آرتروز خفیفی نشان می داد، مراجعه کرده بود. پس از معاینه ، داروهای لازم را نوشته وبا توصیه به  انجام دادن نرمش روزانه و پرهیز از کارهای سنگین او را مرخص کردم.
امروز دوباره آمد با پافشاری زیاد بر اینکه باید حتماً برایش ام.آر.آی بنویسم. از او اصرار و از من انکار و چون دیدم از خر شیطان پیاده نمی شود، پرسیدم :" داروهای قبلی را مصرف کرده ای؟"  گفت: " تا آن ها را می خورم خوبم." گفتم:" خوب باید مدتی دارو مصرف کنی." گفت:" داروخانه میگه تو جوونی این داروها برات ضرر داره." گفتم:" حاضری فیزیوتراپی بروی؟" گفت:" با چند نفر مشورت کردم،میگن تو جوونی، فیزیوتراپی بهت فشار می آره."
با خود فکر کردم که براستی اشکال کار ما در کجاست که همه خود را در هر کاری کارشناس و صاحب نظر می دانیم و با نهایت تلاش برای حفظ خون سردی سعی کردم به او بفهمانم که اگر ترجیح میدهد داروخانه چی و همسایه ها برایش طبابت کنند، بهتر است که دیگر به همان ها مراجعه کند.
 از سر ناچاری از در دل جویی در آمد و سر درد دلش باز شد که:" مادرشوهر پیر و زمین گیری دارم که بچه هایش حاضر به نگهداری از او نیستند وهمه کارهایش به گردن من افتاده و من هم با این همه مشکلات دیگر اعصاب ندارم."
اینجا بود که حساب کار دستم آمد و فهمیدم بخش اعظم دردهای جسم و روح این زن از کجا آب می خورد.در یک کلام او می خواهد با گرفتن ام.آر.آی و داشتن مدرکی در دست، وخامت حالش را نشان داده  و عمق فاجعه را به چشم خانواده شوهر فرو کند. با هر زبان ممکن او را راضی کردم که لزوماٌ بهترین راه برای حل مشکل او گرفتن ام.آر.آی نیست و  بهتر است اول راه های کم هزینه تر را امتحان کند و  سرانجام با نسخه ای دیگر روانه خانه اش کردم.

Friday, December 25, 2009

7 آذر 1388

ناخن جویدن

دختر کوچولویی با مادرش به مطب آمده بود. دخترک گوش درد داشت و پس از معاینه او متوجه شدم دچار التهاب شدید و تورم پرده صماخ شده است. مادر در ضمن گزارش دادن از روند بیماری دخترک اشاره به ناخن جویدن او کرد.
سری تکان داده و در آستانه شمردن ترفندهایی برای ترک دادن این عادت بد برای مادر بودم که دستش را به نشانه ی اینکه همه اش را خودم بلدم و امتحان شده وجواب نداده است تکان داد و ناگهان رو به دخترش کرد و گفت:" ببین خانم دکتر چی میگه، اگه گوش ندی آمپولت می زنه ها!" . در آن واحد لباس لولو خرخره بر تن من رفت و بچه ای که تا آن موقع آرام نشسته و به حرف های من گوش می داد با ترسی آشکار در چشمان، همان نیم نگاهش را هم از من دزدید.
کارشان که تمام شد برای مادر توضیح دادم که به دلیل تورم پرده گوش نیاز به تزریق دگزامتازون  وجود دارد و باید دخترک را به اتاق تزریقات ببرد. وارد اتاق که شدم و دخترک سوزن را که در دستم دید، شیونش به آسمان رفت و هق هق کنان گفت :" اشتباه کردم، اشتباه کردم. ببخشید، قول می دم دیگه ناخن نخورم."
سوزن را زدم و با دلی گرفته از سوء تفاهم پیش آمده برای دخترک، در نقش هیولایی با روپوش سفید  به سرعت از صحنه دور شدم و به خود دلداری دادم که شاید لااقل ترس از سوزن، ناخن جویدن را از سر او بیندازد.  

بار داری



2 آذر 1388
بار داری
امروز آقایی حدود 35 ساله که خانمش هفته 38 بارداری را پشت سر گذاشته برای گرفنن نسخه ای برای خانم به مطب آمده بود و ضمن صحبت در مورد احوالات خانم و زمان زایمان خیلی راحت از من پرسید:
"ببخشید خانم دکتر ، ایرادی نداره این روزها با خانمم رابطه جنسی داشته باشم؟ " 
گفتم : " به هیچ وجه ، اتفاقا ً یکی از راه هایی که باعث تسریع زایمان میشود ، رابطه جنسی است."
گفت: " راستش من که الآن چند ماهه که بی خیال شدم ولی زنم ول نمی کنه."
در حالی که سعی می کردم حتی لبخندی هم نزنم وکاملا ً خونسردی خودم را حفظ کنم برای او توضیح دادم که با رعایت احتیاط ، رابطه جنسی در طول ماه های بارداری طبیعی هیچ مانعی ندارد و سپس برای کوتاه کردن کلام نسخه خانم را به دستش دادم که برود. نسخه را گرفت و در حال ترک اتاق و خداحافظی گفت:
ممنون خانم دکتر ، خیلی دوستت دارم.""
در را که پشت سرش بست لبخندی به پهنای صورت بر لبانم نشست.