Thursday, October 7, 2010

عرفان




عرفان

15 مهر 89


عرفان پسر کوچولوی 2 ساله ای که پدر و مادرش از بیماران قدیمی من بودند، بشدت مورد علاقه ی پدرش بود. بطوریکه  از آغوش  پدر جدا نمی شد، حتا بهنگام رانندگی. و از آنجا که شغل پدر رانندگی تاکسی بود، عرفان دوست داشتنی  هم همیشه بر زانوهای پدر  و پشت فرمان ماشین می نشست  و پدر و پسر، لذت دنیا را از رانندگی  با هم می بردند.

چندین بار که هنگام ترک مطب ، آنها را در این حالت دیدم، به پدر هشدار دادم که از این کار پرهیز کند. او هم هر بار با گفتن " چشم، چشم " سرو ته قضیه را هم می آورد و می رفت تا از موعظه های بعدی من در امان بماند.

تا اینکه در یک روز پاییزی در اتاقم باز شد و همه ی خانواده،  همچون قشونی شکست خورده، گریان ونالان وارد اتاقم شدند.کاشف به عمل آمد که روز گذشته، که جمعه بوده، خانواده برای گشت و گذار دسته جمعی با ماشین به دل طبیعت می زنند. اما در اثر لغزندگی زمین، و احتمالاً سرعت زیاد،  از جاده منحرف شده و چپ می کنند.  بنظر نمی آمد که  جز خراش های کوچک و ضربدیدگی های خفیف و کوفتگی، مشکل دیگری برایشان پیش آمده باشد. فقط عرفان کمی شکم درد داشت که پس از معاینه و دیدن  گزارش سونوگرافی شکم  که همان دیروز پس از مراجعه به اورژانس ، گرفته شده بود و طبیعی نشان می داد، مشکوک به چیزی نشدم و خلاصه با سفارشات معمول آنها را راهی خانه کردم.

 دو روز بعد، دوباره پدر و مادر، عرفان را بدلیل بیقراری و  شکم درد زیاد به مطب  آوردند. این بار اما معاینه ی شکم بسیار مشکوک و شکم سفت بود و با پرس و جو معلوم شد که به هنگام تصادف، عرفان مثل همیشه در بغل پدر بوده است. آنها را فوری به بیمارستان فرستادم. در بیمارستان، پس از انجام سونوی دوباره و با تشخیص خونریزی داخلی، عرفان به اتاق عمل منتقل شده و مشخص شد که در اثر ضربه ناگهانی  و اثر فشاری فرمان ماشین به شکم، دچار پارگی پانکراس  و نشت تدریجی خون  به داخل شکم شده است.

چه درد سرتان دهم. پس از آن، 4 عمل دیگر برروی پسرک نازنین انجام شد و او در کل، چیزی  حدود 40 روز در بخش مراقبت های ویژه  و مدت زمانی بسیار بیشتر در بخش عادی بیمارستان  بستری بود تا با از دست دادن قسمتی از پانکراس، از مرگ حتمی نجات یافت.  سرانجام پس از حدود 2 سال رفت و آمد دائمی به بیمارستان و مطب  پزشکان مختلف، عرفان  سلامت  نسبی خود را بازیافت  و توانست دوباره خوشحال و خندان و شیطان  با پای خودش به مطب بیاید. این روزها   عرفان با وجود سلامت ظاهری و طبیعی بودن معاینات و آزمایشات و سونو،  هنوز از شکم درد و استفراغ های گهگاهی در رنج است  و مادرش از کابوس دائمی عود مجدد کیست سازی پانکراس و تکرار روزگاران سخت گذشته در خانه و  بیمارستان.

پدرش اما فکر می کنید از این ماجرا درسی گرفته باشد؟ زهی خیال باطل!

1 comment:

  1. ! همینه دیگه خراب کاری رو پدرا می‌کنن درست کردن و دردسر تا ابد با مادراست

    سپیده

    ReplyDelete