از ماست که بر ماست (5)
18 اردی بهشت 1390
18 اردی بهشت 1390
آقای جوانی در اثر تصادف، دچار شکستگی استخوان های دست و مچ دست می شود.
پس از انتقال به بیمارستانی دولتی، با تشخیص پزشک جراح کشیک، بیمار به اتاق عمل برده شده و بوسیله ی ایشان "پین" در دست بیمار گذاشته و دست گچ گرفته می شود.
پس از انتقال به بیمارستانی دولتی، با تشخیص پزشک جراح کشیک، بیمار به اتاق عمل برده شده و بوسیله ی ایشان "پین" در دست بیمار گذاشته و دست گچ گرفته می شود.
اما پس از سپری شدن زمان لازم برای ترمیم شکستگی ، تازه ماجراها آغاز و گرفتاری ها شروع می شود. چرا که وقتی بیمار برای باز کردن گچ و درآوردن " پین " به همان بیمارستان و همان جراح مراجعه می کند، آقای جراح مربوطه قابل دسترسی نبوده و به هیچ قیمتی نیز راضی به ویزیت این بیمار در بیمارستان نمی شود.
پس از چندین بار رفت و آمد و پیگیری بیمار، عاقبت آقای دکتر سر اصل مطلب می رود و توسط منشی از بیمار خواسته می شود که به مطب شخصی آقای دکتر برود.
بیمار به ناچار به مطب دکتر مراجعه می کند . در آنجا اما درمی یابد که هزینه ی درخواستی برای درآوردن پین بسیار بالاتر از بیمارستان است، زیرا که آقای دکتر در مطب با بیمه ی روستایی و دولتی قرارداد ندارد و هزینه ی نمام خدمات مطب باید آزاد پرداخت شود.بحث و جدل فایده ای ندارد و دکتر حاضر نیست به بیمار خودش با هزینه ای کمتر سرویس بدهد. کار به مشاجره و جنجال می کشد و بیمار بدون نتیجه و با دلخوری و قهر مطب را ترک می کند.
دوباره به بیمارستان رفته و این بار به جراحان دیگر متوسل می شود، شاید که آنها چاره ی کار او شوند ولی هیچ جراح دیگری هم حاضر به رسیدگی به مشکل بیمار نشده و یا به دلیل بار حقوقی و یا حفظ حرمت همکار و یا هر دلیل ناشناخته ی دیگری ، بیمار را به زبان ساده از بیمارستان جواب می کنند.
بیمار درمانده و سر در گم برای خلاص شدن از شر گچ و پین ، هیچ راه دیگری نمی شناسد. از مطب دکتر خود رانده و از بیمارستان مانده، سرانجام از جانب یکی از پرسنل کمی دلسوز بیمارستان راهنمایی می شود که:" باباجان ، جراح که کم نیس. برو مطب دکترای دیگه. ولی فکر ویزیت دولتی را از سرت بدر کن."
جوان داستان ما که در این میان خیلی پخته تر و واقع بین تر از روزهای اول شده و می داند که به هر کس مراجعه کند باید که دستش را کمی بیشتر در جیب فرو کند وگرنه گچ و پین را تا آخر عمر با خودش حمل خواهد کرد، دست از لجبازی بر می دارد و راه چاره را در این می بیند که دور بیمارستان را خط بکشد و از اول شروع کند.
" شعار ویزیت حلال، جان و دست و اعصاب آزاد " را سرمشق قرار داده و به
مطب اولین جراحی که مراجعه می کند، از شر هر آنچه وبال گردن و جانش بوده راحت می شود.
مطب اولین جراحی که مراجعه می کند، از شر هر آنچه وبال گردن و جانش بوده راحت می شود.
نکته ی جالب در این ماجرا این جاست که این آقا ی جراح دوم هم در همان بیمارستان دولتی کار می کند ولی در مطب شخصی دیگر حفظ حرمت همکار و بار حقوقی و... ملاک عمل نیست. حرف اول و آخر را پول می زند.
این سرگذشت که در فرهنگ بهداشت و درمان امروز ما با ادبیاتی محترمانه به یکی از انواع پدیده ی نوظهوری بنام " زیرمیزی " تعبیر می شود، در فرهنگ عامه و نزد مردم جز " پول زور " هیچ تعریف دیگری ندارد.
No comments:
Post a Comment