یک سال گذشت
30 آبان 89
یک سالی می شود که نوشتن " یادداشت های مهدشت " را شروع کرده ام. اکنون که این نوشته ها را مرور می کنم ، می بینم که بیشتر یادداشت ها در مورد بیمارانی بوده که با دفترچه های روستایی مراجعه می کرده اند. در روند نگارش این خاطرات تلخ و شیرین برایم هرچه بیشتر روشن شد که این بیماران ( اگر بتوان همگی را در یک دسته بندی قرار داده و از آنان با عنوان بیماران روستایی یاد کرد )، چه طیف گسترده ای از مردم را در بر می گیرند. مردمانی با سطح انتظارات، برداشت ها و باورهایی گونه گون که گاهی تفاوت موجود در رفتار و برخوردهای شان با هم ، تفاوت از زمین تا آسمان است و در مواردی حتا، در دو جبهه ی مخالف و رودررو با یکدیگر و...
با این وجود همگی در یک چیز با هم اشتراک دارند:
بدون در نظر گرفتن سطح درآمد، سواد و یا طبقه ی اجتماعی، همه، نیازمند جدی گرفته شدن هستند؛ نیازمند آنکه با رفتاری شایسته ی انسان و با احترام با آنها برخورد شود و تشنه ی اینکه به حرف ها و درد دل های شان گوش سپرده شود.
با کوله باری از درد و بیماری و به امید رهایی از آنها روی به ما می آورند. بسیاری درمان می شوند و خیلی ها شان هم نه و این خیلی ها، بخوبی نیز می دانند که درمان شان در دستان ما نیست . اما به سوی ما بازمی گردند و انتظار دارند که حتا اگر نمی توانیم مسائل و مشکلات شان را برطرف کرده و یا از دردشان بکاهیم، دست کم آنان را باور کنیم، دردهایشان را جدی بگیریم، برایشان وقت بگذاریم و گاهی اوقات فقط سنگ صبورشان شویم.
با آنکه می دانیم بسیاری از بیماری ها و علائم درمان ناپذیری که امروزه مردم با آنها دست درگریبانند، بازتاب درگیری هایی است که در خانه و اجتماع دارند و با آنکه آگاهیم که بسیاری از دردهای آنان ریشه در مشکلات معیشتی، اجتماعی – فرهنگی دارد، اما از نمودها و نشانگانی که این بیماران دردمند را به سوی ما رهنمون می شود، نمی توان غافل شد. بی شک عوامل اصلی را باید در جای دیگر جست و تلاش در رفع آنها داشت که آن هم خارج از حیطه ی کاری ماست و شوربختانه دستان ما از آن کوتاه. با این وجود نمی توان ناظر بی تفاوت صحنه ماند.
.
اینجاست که نقش منِ نوعی به عنوان پزشک خانواده پررنگ تر شده، ازدنیای پزشکی بالینی و آکادمیک فراتر رفته و مددکاری اجتماعی، روانکاوی و روان شناسی را هم در بر می گیرد. گاهی حتا میانجی گری و داوری هم به بخش هایی جدایی ناپذیر از کارزار روزانه مطب افزون می شود. شاید در این میان تنها بتوان با در نظر گرفتن راهکار یا درمانی ( اعم از دارویی و یا غیردارویی ) متناسب با موقعیت اجتماعی- اقتصادی وتا حد امکان کم هزینه و با سنجیدن تمام جوانب ، دست کم مرهمی هر چند ناچیز بر زخم های بیشمارشان بود. مرهم و راه حلی که بیمار را راضی، بستگان وی را قانع و خود ما را با وجدانی آسوده راهی خانه کند.
یک سال گذشت
ReplyDeleteچه زود
امیدوارم همیشه همینطور موفق باشید
مهراد ن
afarin, dast marizad, tahlile bessiar djameh va zibai boud, wieter so, es wird immer besser.
ReplyDeleteghorbanat
amou
تصدیق میکنم که واقعا کار مشکلیه.
ReplyDeleteهمیشه تو مودی بمونی که بتونی به حرفاشون با دقت گوش بدی ، سختترین قسمتشه. اگر دارمان هم کردی که عالیتر اما اون قسمت گوش کردن نصف راهو رفتی !
از پروردگار بزرگ میخوام بهت انرژی بده عزیزم و واسهٔ این آب و خاک , تو و امثال تورو حفظ کنه
سپیده